چاپلوسي و تملق- نماد ديگر اشرافيت درباري، تشكيل حلقهاي از چاپلوسان حرفهاي به دور اعليحضرت، علياحضرت و والاحضرتها بود. در رژيم پهلوي درباريان هيچ انتقادي را بر نميتابيدند، از مديحهسرايي و تملق لذت ميبردند و از تملق ديگري حسادت ميورزيدند و چاپلوسان نيز براي رسيدن يا ماندن در قدرت، زبان به هر تملقي ميگشودند.
�محمدرضا خيلي لذت ميبرد كه گروهي از فرماندهان عاليرتبهي ارتش با آن لباسهاي پرزرق و برقجلوي او صف ميكشيدند و به ترتيب دست او را ميبوسيدند.� گاهي �در مراسم رسمي يا ميهمانيها... افسران عاليرتبهاي ارتش دست و يا حتي كفش محمدرضا را ميبوسيدند.� شاه چنان به دست بوسي معتاد شده بود كه خودش �دستش را درازميكرد� كه اطرافيان ببوسند. پابوسي شاه بعد از جشنهاي 2500 ساله در دربار به اوج رسيده بود. عبدالعظيم وليان- استاندار خراسان و نايبالتوليه-هر گاه به حضور شاه ميرسيد، روي زمين ميافتاد و پاي شاه را ميبوسيد.
يكي از مسائل مهم در تاريخ انقلاب اسلامي جريان شناسي طيف نخبگان حامي نظام سلطنت است.يكي از نخبگان سياسي عصر پهلوي كه گاهي نقش مخالف خوانو گاه در خدمت رژيم بود شاپور بختيار است.شاپور بختيار آخرين نخست وزير رژيم شاه بود.
شاپور بختيار تحصيلات دوره ابتدايي را در شهركرد گذراند و تحصيلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بيروت پايتخت لبنان به پايان رساند. او مدرك ديپلم دبيرستان خود را در بيروت و از مدرسهفرانسوي بيروت دريافت كرد.
ويدر 1936 به فرانسه رفت و در 1939 دكتراي خود را در رشته علوم سياسي از دانشگاه سوربن دريافت كرد. او در ضمن دو مدرك ليسانس در زمينههاي حقوق و فلسفه نيز دريافت كرده بود. وي قبل از دولت مصدق پستهايي دولتي در اصفهان گرفت .وي در جريان ملي شدن صنعت نفت ايران، بختيار كه عضو حزب ايران شده بود، به طرفداري از مصدق برخاست و در سال 1953 در دولت كوتاه محمد مصدق، بختيار معاون وزارت كار شد. پس از بازگشت محمد رضا شاه پهلوي در پي كودتاي 28 مرداد، بختيار به منتقدان شاه پيوست و به همين علت چند بار به زندان افتاد.
وي كه از اعضاي جبهه ملي بود در اواخر كار رژيم به شاه نزديكشد و پست نخست وزيري شاه را پذيرفت. بختيار عليرغم مخالفت جبهه ملي ايران اين پست را قبول كرد و به همين علت از جبهه ملي كناره گيري كرد. بختيار براي �آرام كردن اوضاع� و جلوگيري از اوج گرفتن انقلاب اسلامي ايران مقام نخستوزيري را قبول كرد و خود را �مرغ طوفان� ناميد.
كيش شخصيت شاه يكي از عوامل سقوط شاه شد؛ زيرا ظواهر پر زرق و برق قدرت شاه، آمريكا را فريب داد و هرگز پيشبيني سقوط او را نكرد. در يكي از گزارشهاي سفارت آمريكا چنين آمده بود:
�عكس شاه همه جا هست، پيش از شروع فيلم در همهي سينماها تصوير او در حالتهاي شاهانه گوناگون همراه قطعاتي از سرود ملي نمايش داده ميشود. سال روز تولد شاه، ملكه و وليعهد باآتش بازي و رژه و تظاهرات جشن گرفته ميشود... همهي رسانههاي گروهي مورد استفاده قرار گرفتهاند تا اين انديشه را تبليغ كنند كه وفاداري به سلطنت و ميهنپرستي ملي لازم و ملزوماند.�
بيشتر كارخانجات، سدها، بيمارستانها، دانشگاهها، مدارس، پاركها، آموزشگاهها و ... به نام يكي از خاندان سلطنت نامگذاري شده بود. فهرست زير، هر چند گزيدهاي بيش نيست، ولي به خوبي گوياي اين مطلب هست:
- بندرپهلوي، بندر فرحناز، بندر شاه، بندر شاپور، نفت شاه، شهر شاهي ، شهر شاهپسند، شهرك فرحناز پهلوي در تهران؛
شكي نيست كه شاه همهي رسانههاي داخلي را براي تبليغ از رژيمش به استخدام گرفته بود؛ ولي وحشت او از رسانههاي غربي بياندازه او را به تكاپو واداشته بود. گاه يك مقاله در يكي از روزنامههاي خارجي خواب را از چشمانش ميربود و رعب را بر جانش مسلط ميكرد.
اهميتدادن شاه نسبت به افكار غربيها او را به كارهاي خلاف اخلاق، پرداخت رشوه،باجدهي و استخدام شركتهاي صهيونيستي وا ميداشت؛ چون شاه تكيه گاه خود را غرب ميدانست و نميخواست اين تكيه گاه دستخوش تزلزل گردد.
شاه دراواخر سلطنتش هر چه ثروتمندتر و قدرتمندتر ميشد، بيشتر تلاش ميكرد تا رسانههاي غربي را با پرداخت رشوه به ستايشگري از خود وا دارد. شاه در سال1354، يك موسسهي اسراييلي را به خدمت گرفت تا با نفوذ بر مطبوعات غربي، بر افكار عمومي غرب اثر بگذارد. هيئت اسرائيلي در دي ماه همان سال، به ايران مسافرت كرد تا �دربارهي برنامهي روابط عمومي� شاه �در ايالات متحدهي آمريكا و وسايل ارتباط جمعي خارجي� تبادل نظر كند. محور اين مذاكرات �سوالات اساسي در مورد تصوير� رژيم، نحوهي انجام آن از طريق مطبوعات، تلويزيون و يا جامعهي دانشگاهي بود. شاه در مورد تصوير از رژيم گفت: �تصويرمان خيلي واضح در هفده اصل انقلاب مشخص شده است.�
حضرت موسي عليه السلام و پيروانش هجرت از مصر را آغاز كردند و فرعون و لشكريانش از اين هجرت خبردار شدند پس موسي و اصحابش را دنبال كردند، حضرت موسي به كنار رود نيل رسيد، آب به امر خدا كنار رفت حضرت موسي و پيروان، خود را به آب زدند، آب شكافته شد. حضرت موسي و تمام پيروان او وارد رود نيلشدند كه فرعون و لشكريانش در رسيدند، ديدند كه موسي و يارانش در ميان رودخانه و در حال عبورند؛ گفتند: عجيب نيست ما هم ميرويم و آنها را درمي يابيم. همينكه وارد رودخانه شدند آب بسته شد.
حتي "�إذآ أدركه الغرق قال ءامنت أنه و لا إلـه إلا الذي ءامنت به بنو�ا إسراءيل و أنا من المسلمين. (يونس/90)
""ترجمه: تا چون غرق شدنش در رسيد، گفت: ايمان آوردم كه هيچ معبودي نيست جز همان كه بني اسرائيل به او ايمان آوردند و من از تسليم شدگانم.""
پيام رسيد: ءآلـان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين. (يونس/91)
""ترجمه: حالا ايمان مي آوري، در حاليكه گناهان را قبلا بجا آوردي و در روي زمين از زمرة مفسدان بودي ؟""
فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك ءاية و إن كثيرا من الناس عن ءايـ"تنا لغـ"فلون. (يونس/92)
""ترجمه:امروز ما پيكرت را (از آب) مي رهانيم و با خود ميبريم تا عبرت آيندگان شويو همانا بسياري از مردم از آيت هاي ما بي خبرند.""
و خداوند توبه فرعون را در آخرين لحظه نپذيرفت.
همه ما شنيده ايم كه محمد رضا شاه در 26 ديماه سال 1357 از ايران فرار كرد اما شايد ندانيد كه اين اولين باري نبود كه شاه فرار را بر قرار ترجيج مي داد. او پيشتر در ماجراي كودتاي 25 مرداد 1332 نيز از ايران فرار كرده بود.
فرار اول:
بريتانيا كه از ملي شدن نفت در ايران ناراحت بود تصميم به كودتا بر عليه مصدق گرفت. نقشه كودتا با همكاري امريكا طرح شد. نقشي كه براي شاه در نظر گرفته شده بود امضاي فرمان عزل مصدق و نيز امضاي فرمان نصب سرلشكر زاهدي به نخستوزيري بود. اشرف پهلوي با مقامات امريكائي و انگليسي در سوئيس ديدار كرده و شاه را در جريان طرح كودتا گذاشت. شاه از اجراي كودتا مي ترسيد اما نهايتا پس از ترديدهاي اوليه به امضاي فرمانها رضايت داد. بعدها روشن شد كه شاه در واقع دو ورقه سفيد را امضا كرده بود تا كودتاگران آنچه لازم است بر بالاي امضاي او بنويسند.
سال 1332 خورشيدي
سال 1332 خورشيدي
رفراندم مخالف قانون اساسي است! باروي كار آمدن مجدد مصدق پس از قيام مردمي در 30 تير، مجلس اعطاي اختيارات 6ماهه به مصدق را تصويب كرد و شاه نيز به ناچار مسئوليت وزارت جنگ را به اومحول كرد، در اين دوره طرح انحلال مجلس سنا از جانب نمايندگان جبهه ملي مطرح شد كه نمايندگان – به جاي انحلال- مدت آن را به دو سال كاهش دادند.
همچنينبه دنبال ارائه لايحه انتخابات از طرف دولت به مجلس، ميان نمايندگان مجلس شوراي ملي و دولت اختلافاتي بروز كرد؛ به تبع آن اختلاف ميان طرفداران مصدقو مخالفين او نيز به اوج رسيد و دامنه آن به خارج از مجلس نيز سرايت كرد. سرانجام مصدق به اين نتيجه رسيد كه مجلس شوراي ملي بايد تعطيل شود. در اجراي خواست او 27 نفر از نمايندگان فراكسيون نهضت ملي و 25 نفر از نمايندگان ديگر جريانات سياسي حاضر در مجلس به پيروي از نمايندگان نهضت ملياستعفا كردند به اين ترتيب مجلس عملا تعطيل شد، با اين وصف دكتر مصدق برايانحلال قانوني مجلس به آراي عمومي مراجعه كرد و سرانجام مردم در 12 و 19 مرداد (1332) در تهران و شهرستانها به انحلال مجلس راي دادند.
اين رفراندم با اين توجيه كه در قانون اساسي ايران پيش بيني رفراندم و همه پرسينشده است، با انتقاد شديد از سوي دولتمردان وابسته به رژيم مواجه شد. محمدرضاشاه بيان داشت كه رفراندم مخالف قانون اساسي است.
سال 57 بود و اوج تظاهرات ضد رژيم. شاه براي آرام كردن مردم و حفظ تاج وتخت خود راه هاي مختلفي را آزموده بود اما تاكنون هيچ نتيجه اي نگرفته بود. آتش انقلاب مردم هر روز شعله ورتر مي شد. دولت آموزگار كه با هدف توسعه اقتصادي سر كار آمده بود اگر چه دست به اقداماتي زد، اما نتوانست از سرعت حركت مردم بكاهد. قيام مردم ايران به حدي از بلوغ رسيده بود كه برقراري رفاه نسبي _البته درچند شهر بزرگ _ نمي توانست جلوي پيشروي آن رابگيرد.
جعفر شريف امامي يكي از ديگر از معتمدان شاه و گزينه بعدي اوبراي بقا بود. محمد رضا ديگر نمي توانست واقعيتي به نام روحانيت و به خصوصآيت الله خميني را ناديده بگيرد؛ بنابراين نخست وزير جديد ماموريت يافت كهاز در آشتي با علما در آيد. اينك تمام اميد شاه و اصحابش به دولت آشتي مليبود. شريف امامي در نخستين ساعات انتخابش به نخست وزيري در بيايينه اي موضع خود و در واقع برنامه جديد دولت را اين گونه توضيح داد:
�اينك كه خطراتي مهلك ميهن ما را تهديد مي كند، همه به پا خيزيد تا همه با هم در فروغ جهانگير قرآن و تعاليم عاليه اسلام و در قلمرو قانون اساسي به نجات مملكت همت ببنديم تا در اين گذرگاه خطير تاريخي در پيشگاه تاريخ وطن و نسل هاي آينده سرافكنده نباشيم.�
وي خود را يك روحاني زاده و وابسته به خاندان روحانيت معرفي مي كند و مي گويد:�من هرگز با مصدقي هاي خائن كنار نمي آيم، اما روحانيون از قماشي ديگرند، نوراني اند، آسماني اند.�
همه اين ها نشان دهنده تغيير روش رژيم در برخورد با روحانيت و در واقع راهكار جديدي براي مقابله با نهضت اسلامي مردم ايران است.
اصلاً تعجب نكنيد ! درست است و حداقل تيتر آن بدون غلط تايپ شده!
لكن تفسير جالبي دارد كه بايد با دقت بخوانيد ؛
اولا": تغييرزمان ظهور و تاخير و نقديم آن امر ممكني است و عوامل اختياري هم دارد مثل چگونگي عملكرد ما شيعيان كه براي مطالعه تفصيل آن را در بخش دين وانديشه سايت ما مي توانيد جستجو نماييد.
ثانياً:براساس اصل دوم متمم قانون اساسي ايران مصوب۱۲۸۵هجري شمسي،چيزي به تصويب رسيد كه به صراحت آن مصوبه" تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه تغيير پذير نخواهد بود" كه خود بيانگر نكات جالبي است؛
نكته اول: اين اصل پيش از ظهور امام زمان (عجل الله فرجه الشريف ) تغيير كرده است !
نكته دوم :چرابايد چنين مي شد! كه اين مطلب ،خود نيازمند چندين مقاله است و ما درزير نكاتي در مورد اين اصل كه علي رغم قيد " تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه تغيير پذير نخواهد بود" ، دگرگون شده و اصل 4 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران شكل جديد آن است و نيز درباره برخي ديدگاههاي غرب زده گان در مورد آن در حد مجال نكاتي را تقديم مي نماييم.
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گذشت قريب 30 سال از آن هنوز شاهد لازم الاجرا بودن برخي قوانيني هستيم كه مربوط به پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ميباشند و گاه داراي اهميت فوقالعاده نيز ميباشند كه خود اين مساله را از زواياي گونه گوني قابل توجه كرده است.